احسان جوان پرتلاش کرمانشاهی... دانشجوی فعال که رشته مورد علاقه ورزشی کشتی را هم دنبال می کرد. رویایی بزرگ احسان عضویت در تیم ملی کشتی بوده...
احسان برای محقق کردن رویا هاش به تهران میاد
ترم سوم تحصیل متوجه وجود مهمانی ناخوانده بنام سرطان غدد لنفاوی در بدنش میشود . احسان نیز مانند همه بیماران ابتدا در شوک پذیرش این بیماری می مونه اما در نهایت روحیه ورزش کاری احسان باعث میشه تا امید دوباره در وجودش جوانه بزنه درمان شروع می کنه ،پیوندو مراحل سخت درمان و عود مجدد بیماری بارها اتفاق افتاده ، اما احسان تسلیم نشده..
احسان میگه خیلی وقتها خسته شدم ناامید شدم اما هیچ وقت از لطف خدا ناامید نخواهم شد من به خدا اعتماد دارم . برای زندگی کلی زحمت و سختی کشیدیم . دنیا بهم بدهکاره و من حقم از دنیا میگیرم من باید خوب زندگی کنم .و خودم رو به خودم ثابت کنم .هم برای خودم و هم برای روحیه بقیه بیماران مثل خودم . روایت زندگی و مبارزه های قهرمانانه احسان رو از زبان برادر ، دوست و رفیق همیشگی اش منوچهر عزیز می شنویم .
احسان عزیز ما در حال درمان هست همه ما باهم براش دعا می کنیم .جوانان عزیز مبتلا به سرطان هم در تامین هزینه های درمان، هم در انتقال انرژی های مثبت و حمایتهای روحی و عاطفی نیاز به یاری دارند..
بیاید تنهایشان نگذاریم...
ثبت نظر