دیگر نمیترسم
دیگر نمیترسم من با آدم های معمولی فرق دارم...
وقتی یه درختی توی طوفان تکون می خوره، ممکنه از ریشه در بیاد و خشک بشه...
اما اگه یک تکیه گاه امن باشه، انوقت قصه زندگی فرق میکنه...
زهره، دختری ورزشکار و قویه که سرطان مثل یک طوفان، میخواست زندگیش را به باد دهد...
اما زهره تکیه گاهی محکم داره به نام "خانواده" که برایش امن ترین خونه ست...
حالا زهره دیگر آدم سابق نیست! اون قوی تر از قبل حالا به زندگی عشق می ورزه...
زهره ، دیگر نمی ترسد ! و به دنبال آرزوهایش هست...
آرزوی ادامه تحصیل و داشتن خانه ای که دوباره از نو آغاز کند
ثبت نظر